همه چیز زیر سر «سیلیکونولی» است؟!

این مقاله استدلال میکند که «نرمش حداکثری» اروپا در برابر ترامپ نهتنها فشار آمریکا را کاهش نداده، بلکه آن را تشدید کرده است. بهزعم نویسنده، طرح صلح اوکراین، مقرراتزدایی فناوری و عادیسازی با روسیه اجزای یک راهبرد ژئواکونومیک واحد برای تضعیف اتحادیه اروپا هستند. اروپا تنها با پاسخ متحد، ائتلافهای غیررسمی، استفاده راهبردی از داراییهای مسدودشده روسیه و ایستادگی در برابر فشار تجاری و سیاسی واشنگتن میتواند از تبدیل شدن به ابزار منافع آمریکا جلوگیری کند
ماجدا روگه ، پژوهشگر ارشد سیاستگذاری در برنامه «ایالات متحده» شورای روابط خارجی اروپا
به نقل از نشریه فارن پالیسی، در برابر موج حملات سیاسی و اقتصادی دونالد ترامپ، رهبران اروپایی طی یک سال گذشته عمدتاً راه «نرمش حداکثری» را برگزیدهاند: از تملق و تشریفات پرزرقوبرقِ استقبالهای سلطنتی گرفته تا وعده خرید بیشترِ تسلیحات و افزایش واردات گاز طبیعی مایع آمریکا. با این حال، در حالی که بسیاری در پایتختهای اروپایی گمان میکردند بالاخره «کلید مدیریت ترامپ» را پیدا کردهاند، فشار واشنگتن نهتنها فروکش نکرده، بلکه با گذشت زمان شدت گرفته است.
سیلیکونولی، روسیه و پروژه مهار اتحادیه اروپا
نمونه جدید این روند، طرح صلح ۲۸ بندی ترامپ برای پایان دادن به جنگ روسیه و اوکراین است که ماه گذشته مطرح شد؛ طرحی که بنا بر روایتهای منتشرشده، بدون هرگونه مشورت با اوکراین ارائه شد. همزمان، «راهبرد امنیت ملی» آمریکا نیز با لحنی بیپردهتر، اروپا را در وضعیت «افول اقتصادی» و گرفتار «محوشدگی تمدنی» توصیف میکند؛ متنی که فراتر از انتقاد، بهطور آشکار از احزابی حمایت میکند که موضعی خصمانه نسبت به اتحادیه اروپا دارند.
این رخدادها تکانههایی پراکنده و بیارتباط نیستند. اگر کنار هم گذاشته شوند، تصویری یکپارچه از راهبردی همگرا به دست میدهند؛ راهبردی که برای پیشبرد جاهطلبیهای ژئواکونومیک دولت ترامپ طراحی شده است: از یک سو، مطالبه «آزادی کامل مقرراتی» برای شرکتهای فناوری سیلیکونولی در اروپا و از سوی دیگر، تلاش برای بازنگری روابط تجاری با روسیه؛ حتی اگر هزینه آن، حاکمیت اوکراین و امنیت سیاسی اروپا باشد.
هم میل واشنگتن به گشودن درهای روسیه به روی سرمایهگذاریهای آمریکایی و هم اصرار آن بر باز نگه داشتن بازار اروپا برای غولهای فناوری آمریکا، بر یک پیششرط مشترک یعنی تضعیف بنیادین اتحادیه اروپا استوار است. در چنین چارچوبی، احزاب راست افراطی در اروپا صرفاً متحدانی همدل در سطح ایدئولوژیک نیستند؛ بلکه آنها بهمثابه یک ابزار کلیدی در «نقشه راه» و حتی بخشی از مدل کسبوکار این راهبرد دیده میشوند.
نورد استریم، ساخالین و قطب شمال؛ نقشه اقتصادی پشت صلح
نگرانی ناظران اروپایی درباره پیشنهاد صلح ترامپ برای جنگ روسیه و اوکراین، ابعاد متعددی دارد؛ اما یک جزئیات تازه هست که میتواند از همه هشداردهندهتر باشد. روزنامه والاستریت ژورنال اخیراً گزارش داده است که مذاکرهکنندگان ترامپ دیگر تمایلی ندارند از داراییهای بلوکه شده روسیه برای بازسازی اوکراین استفاده کنند. در مقابل، نگاه آنان به این منابع مالی تغییر کرده است: این پول میتواند به «سرمایهای» برای ادغام گستردهتر روسیه در اقتصاد جهانی تبدیل شود.
در صورت پیشبرد چنین رویکردی، پیامد عملی آن روشن است: شرکتهای آمریکایی میتوانند با اتکا به منابع مالیِ نگهداریشده در اروپا، وارد خرید داراییها شوند یا مشارکتهای مشترک را شکل دهند. به بیان دیگر، سرمایهای که از دل تحریمها در اروپا بلوکه شده، میتواند به اهرمی برای بازگشت اقتصادی روسیه و البته باز شدن مسیرهای تازه سودآوری برای شرکتهای آمریکایی تبدیل شود. طبق همین گزارش، این ایده در میامی و در جریان دیداری میان تیم مذاکرهکننده ترامپ و طرفهای روس مطرح شده است؛ دیداری که محور آن گفتوگو درباره بیرون آوردن اقتصاد دو تریلیون دلاری روسیه «از انزوا به جریان اصلی» بوده است.
چنین چارچوبی، دستور کار ترامپ کمتر به یک نقشه راه دیپلماتیک برای صلح شباهت دارد و بیشتر تداعیکننده یک برنامه «بازسازی شرکتی» است؛ برنامهای که در آن، اولویت نه حلوفصل سیاسی بحران، بلکه بازچینی فرصتهای اقتصادی از جمله احیای خط لوله «نورد استریم ۲» گرفته تا بازگرداندن شرکت اکسون به پروژه گازی ساخالین، خرید شرکتهای انرژیِ گرفتار بحران در روسیه مانند لوکاویل و همچنین گسترش پروژههای گاز و عناصر نادر خاکی در منطقه قطب شمال تعریف میشود. بر اساس همین منطق، واشنگتن انتظار دارد عادیسازی روابط با روسیه فضای تجاری لازم را فراهم کند تا شرکتهای آمریکایی بتوانند در حوزههایی که اروپاییها از آن کنار گذاشته شدهاند، با مزیت «پیشدستی» وارد شوند و دست بالاتر را به دست آورند.
با این همه، این پروژهها زمانی به اوج سودآوری میرسند که اروپا دوباره درهای بازار خود را به روی روسیه باز کند. چنین چرخشی، عملاً مستلزم چند تحول همزمان است: تضعیف تحریمها علیه روسیه، آسانتر شدن سازوکارهای صدور مجوز و از همه مهمتر، فروکش کردن مقاومت سیاسی در درون اتحادیه اروپا. به زبان ساده، «طرح صلح» ترامپ برای اوکراین در این روایت بیش از آنکه یک ابتکار دیپلماتیک باشد، یک ابزار سیاسی برای فعالسازی زنجیرهای از معاملات تجاریِ پرسود است.
بروکسل در برابر غولها؛ نبرد اروپا با مدل کسبوکار آمریکایی
همزمان، غولهای فناوری سیلیکونولی نیز بروکسل را تهدیدی جدی برای مدلهای کسبوکار خود میبینند. در حالی که دولت ترامپ در داخل آمریکا مسیر «مقرراتزدایی کامل» را برای شرکتهای فعال در حوزه هوش مصنوعی پیش میبرد، اتحادیه اروپا و دولتهای عضو آن همچنان بر حق و توان خود برای تنظیمگری و نظارت بر شرکتهای بزرگ فناوری پافشاری میکنند و از این موضع عقب ننشستهاند.
پس از آنکه اتحادیه اروپا بهدلیل «طراحی فریبنده» و ضعف در شفافیت، پلتفرم «ایکس» متعلق به ایلان ماسک را ۱۴۰ میلیون دلار جریمه کرد، دولت ترامپ عملاً لحن و سطح حملات خود به اروپا را تندتر کرد. این پرونده، تنها یک مورد منفرد نیست؛ بروکسل در چارچوب یک تهاجم نظارتی گستردهتر، همزمان متا و گوگل را نیز زیر ذرهبین برده است. در همین فضا، اد لوک اخیراً در فایننشال تایمز نوشت وقتی کارآفرینان سیلیکونولی و تیم ترامپ به اروپا نگاه میکنند، «فقط موانعی را میبینند که باید از سر راه برداشته شوند». در این روایت، اتحادیه اروپا، تا زمانی که قدرتمند و منسجم بماند بزرگترین مانع واحد در برابر طرح تجاری بزرگترِ این دولت محسوب میشود.
اروپا در تنگنای واشنگتن؛ از وابستگی امنیتی تا ضرورت بازتعریف قدرت
اروپا چگونه باید به این فشار پاسخ دهد؟ مسئله محوری این است که همزمان با تداوم تهاجم روسیه به اوکراین، وابستگی امنیتی قاره اروپا به ایالات متحده به دولت ترامپ اهرم نفوذی کمسابقه داده است؛ اهرمی که امکان تشدید فشار را برای واشنگتن بسیار سادهتر میکند. اروپا امروز ناچار است برای خاموش کردن آتشی در حیاط پشتی خود وارد مذاکره شود، در حالی که آتشنشان همزمان به معامله با آتشافروز میاندیشد.
در چنین شرایطی، رهبران اروپایی چارهای جز ارائه پاسخی متحد و قاطع ندارند. این پاسخ باید از روشنکردن انتظارات اروپا از واشنگتن آغاز شود: نخست، تأکید صریح و غیرقابلتفسیر بر احترام به خطوط قرمز اروپا در قبال روسیه و اوکراین؛ و دوم، مطالبه پایان دادن به مداخله آمریکا در سیاست داخلی کشورهای اروپایی. برای آنکه این موضع صرفاً یک بیانیه سیاسی نماند، اروپاییها باید آن را با ارائه یک طرح صلح مستقل برای اوکراین تکمیل کنند.
رهبران اروپا نه مجال آن را دارند که به تفرقه کشیده شوند و نه میتوانند اجازه دهند گفتوگو با ایالات متحده به مسیری برای امتیازدهیهای یکجانبه تبدیل شود. هر شکاف دروناروپایی، عملاً به معنای تقویت دست واشنگتن در چانهزنی و افزایش هزینههای جمعی برای اتحادیه خواهد بود. در حوزه سیاست دیجیتال، کمیسیون اروپا اختیار کامل دارد و باید همین صلاحیت را با قاطعیت به کار گیرد؛ بهویژه در برابر فشارهایی که هدف آن تضعیف تنظیمگری و کوتاهکردن دست بروکسل از نظارت بر غولهای فناوری است. اما در پرونده روسیه و اوکراین، وضعیت پیچیدهتر است. هماهنگسازی سیاستها از مسیر سازوکارهای رسمی اتحادیه اروپا دیگر واقعبینانه به نظر نمیرسد؛ زیرا مجارستان و اسلواکی، به طور قطع نقشی اخلال گر را ایفا خواهند کرد.
در گام بعد، رهبران اروپایی باید بهجای اتکا به سازوکارهای کند و آسیبپذیر رسمی، از مسیر یک ائتلاف غیررسمی از کشورهای عضو با دستورکار مشترک پیش بروند.
این ائتلاف، بهصورت جنینی همین حالا هم وجود دارد: رهبران آلمان، فنلاند، فرانسه و ایتالیا مدتهاست هماهنگی دیپلماتیک خود را در مواجهه با ترامپ حفظ کردهاند. اکنون اما زمان آن رسیده است که این چارچوب از حالت محدود خارج شود و کشورهایی مانند دانمارک، لهستان، هلند، نروژ و دیگر دولتهای همفکر در اروپا را نیز دربرگیرد. در همین راستا، تصمیم اخیر اتحادیه اروپا برای تمدید تحریمها از مسیر رأیگیری اکثریتی، یک نقطه عطف مهم تلقی میشود؛ اقدامی که عملاً امکان دور زدن اخلالگران بالقوه را تقویت میکند.
در شرایط کنونی، اتحادیه اروپا کنترل بخش عمده داراییهای حاکمیتی مسدودشده روسیه را در اختیار دارد و همزمان بر سازوکارهای حقوقی مرتبط با بهرهبرداری از «سودهای غیرمنتظره» ناشی از این داراییها نیز تسلط دارد. به همین دلیل، ایالات متحده بدون تصمیمات حقوقی بروکسل و بدون تکیه بر زیرساخت مالی اروپا، عملاً قادر نخواهد بود هر طرحی را که درباره روسیه در سر دارد، به مرحله اجرا برساند.
فراتر از این، اروپاییها باید یک فهرست هماهنگ و دقیق از «داراییهای اروپاییِ حساس» تهیه کنند؛ داراییهایی که برای ایالات متحده ارزش راهبردی و اقتصادی دارند و واشنگتن مایل نیست دسترسی به آنها را از دست بدهد. رسیدن به چنین فهرستی مستلزم آن است که کشورهای عضو، هم در سطح ملی و هم در مقیاس «بازار واحد» اتحادیه اروپا نگاه کنند؛ بازاری که بهعنوان یکی از بزرگترین بازارهای باز جهان، برای شرکتهای فناوری آمریکا، بازیگران کشاورزی-صنعتی، بخش خدمات و پلتفرمهای دیجیتال جذابیت و اهمیتی حیاتی دارد. واشنگتن در طیف گستردهای از حوزههای دیگر از جمله دسترسی به ورودیهای کلیدی در تولید پیشرفته و نقش اروپا در زنجیرههای تأمین فناوریهای حساس نیز به همکاری و ظرفیتهای اروپا نیاز دارد.
در نهایت، اروپا به یک روایت عمومیِ منسجم و قابلفهم نیاز دارد تا در برابر مداخله سیاسی ایالات متحده که از مسیر حمایت از احزاب راست افراطی پیش برده میشود ایستادگی کند. مخاطب اصلی این روایت باید خودِ شهروندان اروپایی باشند. رهبران اروپا بهجای افتادن در دام «جنگ فرهنگی» با آمریکا یا درگیری مستقیم با راست افراطی، باید لایه پنهانتر ماجرا را برجسته کنند: انگیزههای تجاری و اقتصادیِ نهفته در پشت حملات دولت ترامپ به اروپا. اهرم اروپا در برابر ایالات متحده وجود دارد؛ اما این اهرم فقط زمانی معنا و اثر واقعی پیدا میکند که تجمیع شود، هماهنگ شود و بهصورت راهبردی به کار گرفته شود. اگر اروپا نتواند متحد بماند و در برابر فشارها عقب ننشیند، در نهایت با یک وارونگی خطرناک روبهرو خواهد شد: داراییهای خودش، بازار خودش و حتی نهادهای سیاسی خودش، علیه خودِ اروپا به اهرم فشار تبدیل میشوند.

نسخه چاپی
ارسال به دوستان
