جنگ یا مذاکره؛ چه خواهد شد؟
در بحبوحه تنشهای بیسابقه و بیاعتمادی عمیق میان ایران، آمریکا و اسرائیل، چشمانداز مذاکرات هستهای همچنان مبهم است و ریسک درگیری نظامی جدیتر از همیشه به نظر میرسد.
- الکساندر لانگلوآ کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه در اندیشکده دفاع پرایوریتیز و عضو ارشد نشریه نشنال اینترست
به نقل از نشریه نشنال اینترست، در منطقهای که همواره به آشوب و تغییرات لحظهای شهرت دارد، خبرها از احتمال احیای مذاکرات هستهای میان ایران و آمریکا بار دیگر نبض تحولات را در دست گرفته است. کمتر از سه هفته پیش، دو کشور در اوج یک جنگ فراگیر میان ایران و اسرائیل، ضربات سنگینی به یکدیگر وارد کردند؛ رویاروییای که هزاران کشته و مجروح بر جای گذاشت و معادلات منطقهای را بهکلی دگرگون ساخت. این تحولات شتابان و پیشبینیناپذیر، اکنون یک سؤال کلیدی را مطرح میکند: آیا تهران و واشنگتن واقعاً عزم و ارادهای برای رسیدن به توافق دارند؟ و اصلاً دستیابی به چنین توافقی تا چه اندازه واقعبینانه و ممکن است؟
در چنین فضای مبهم ، خوشبینی و بدبینی نسبت به سرنوشت مذاکرات هستهای به یک اندازه منطقی به نظر میرسد. آنطور که انتظار میرفت، «جنگ دوازدهروزه» دست بالا را به تندروها در سه سوی میدان اسرائیل، ایران و آمریکا داد و شکافهای سیاسی را عمیقتر کرد. هرچند آمریکا بار دیگر تهران را به گفتوگو فرا میخواند، اما بیاعتمادی و تردید از سوی ایران همچنان سایه افکنده است؛ در حالی که اسرائیل، بیپرده از گزینه تقابل نظامی و حتی سناریوی تغییر رژیم سخن میگوید. در چنین معادلهای، هیچ نتیجهای قطعی نیست و پایان خونین آخرین نبرد، بیش از آنکه سرآغاز صلح باشد، به یک توقف موقت در میانه بحران شباهت دارد. - ساختار بازدارندگی که تا پیش از هفتم اکتبر ۲۰۲۳ ستون فقرات معادلات منطقهای بود، حالا به طور کامل فروریخته و قواعد بازی را دگرگون ساخته است؛ وضعیتی که ریسک خطای محاسباتی و لغزشهای استراتژیک را بهطور چشمگیری بالا برده است. در همین بستر پرتنش، تصمیم ایران برای قطع همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی در دوم ژوئیه، بهدرستی بهعنوان نقطه عطفی حیاتی و تعیینکننده در بحران هستهای ایران تعبیر میشود.
همانگونه که قابل پیشبینی بود، تهران با این اقدام سیگنالی روشن و بیپرده به جامعه جهانی ارسال کرده است؛ پیامی که برخی آن را گامی اولیه در مسیر خروج احتمالی ایران از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) تعبیر میکنند. از نگاه جمهوری اسلامی، تجربه سالهای اخیر ثابت کرده که همکاری با نهادهای بینالمللی نظیر آژانس و تبعیت از مقررات منع اشاعه، هیچگاه تضمین لازم برای حفظ حق حاکمیت و امنیت ایران را؛ آنگونه که برای دیگر کشورها فراهم است، به همراه نداشته است.
با این وجود، اتخاذ این رویکرد تهاجمی تاکنون دستاوردی ملموس برای تهران به همراه نداشته و صرفاً موجی از هشدارها و تهدیدها از سوی رهبران اروپایی را در پی داشته است؛ آنها بار دیگر از فعالسازی مکانیسم ماشه و بازگرداندن خودکار تحریمهای سازمان ملل سخن میگویند. در این میان، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، نیز به سرعت از فضای ایجادشده بهره برده و اقدام اخیر ایران را دلیلی تازه بر سرسختی و عدم تمکین جمهوری اسلامی دانسته است؛ همزمان، فشارهای خود بر دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا برای آغاز دور تازهای از حملات نظامی علیه ایران را نیز تشدید کرده است.
چرا جنگ با ایران برای ترامپ پرهزینه و بیدستاورد است؟
با این حال، شواهد موجود نشان میدهد دونالد ترامپ تمایل بیشتری به بازگشت به میز مذاکره با ایران پیدا کرده است. هرچند هر دو طرف تلاش میکنند چهرهای متحد و مصمم از خود به نمایش بگذارند؛ نمایشی که شاید یکی از دلایل آسیبپذیری ایران در آستانه جنگ خردادماه بود؛ اما در واقعیت، برداشت رهبران تهران و واشنگتن از چشمانداز پایان این تقابل، بهکلی متفاوت و گاه متضاد است.
ترامپ برای نمایش قدرت آماده است تا از ابزار نظامی بهره بگیرد و راهبردش را میتوان نوعی «صلح از مسیر قدرت» دانست. با این حال، او و بخشی از مقامهای ارشد دولت که به خویشتنداری گرایش دارند، آغاز دور تازهای از تقابل نظامی با جمهوری اسلامی را پرهزینه و فاقد دستاورد راهبردی ارزیابی میکنند و ترجیح میدهند همچنان پنجره دیپلماسی را باز نگه دارند.
این رویکرد هرگز به معنای حذف کامل گزینه نظامی از معادلات واشنگتن نیست. در راهبرد جدید کاخ سفید، آمریکا تلاش می کند با نمایش یک تهدید واقعی و ملموس از قدرت نظامی خود، هم از شعلهور شدن یک جنگ تمامعیار یا تحقق سناریوی تغییر رژیم مورد نظر اسرائیل جلوگیری کند و هم همزمان حلقه فشارها بر تهران را تنگتر سازد. این همان فرمول آشنای «صلح از مسیر قدرت» است که ترامپ و نتانیاهو بارها در سخنان عمومی خود بر آن تأکید داشتهاند. در نهایت، آنچه امروز پیش چشم داریم، ادامه همان بنبست و کشمکش گذشته است؛ با این تفاوت که میل به بهرهگیری از زور بیش از هر زمان دیگری مشهود است و بر ابهام و پیشبینیناپذیری واکنشهای احتمالی هر دو طرف افزوده شده است.
ابهام هستهای ایران؛ تاکتیک هوشمندانه یا بازی خطرناک با آتش؟
این سیاست دوگانه را بهوضوح میتوان در راهبرد «ابهام هستهای» جمهوری اسلامی مشاهده کرد. تهران با تعلیق همکاریهای خود با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، اما همزمان اعلام آمادگی مشروط برای ازسرگیری این همکاریها در صورت تحقق شرایط مطلوب، عملاً دریچه مذاکره و توافق را همچنان نیمهباز نگه داشته است. در عین حال، با خودداری از خروج فوری از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT)، جمهوری اسلامی این امکان را برای خود حفظ کرده که در صورت آغاز دور جدیدی از تنشها، سطح بحران را بهتدریج افزایش دهد. فراتر از شعارها و مواضع تند، شواهد گویای آن است که تصمیمگیرندگان ایران نیز نسبت به آینده دو مسیر مذاکره یا تقابل، اطمینان و اجماع قطعی ندارند و دستکم در پی آناند که با این تاکتیک پیچیده، زمان بیشتری برای سنجش شرایط و اتخاذ تصمیم نهایی به دست آورند.
بدیهی است که این وضعیت، برای هیچیک از بازیگران اصلی، مطلوب و اطمینانبخش نیست. ترامپ بار دیگر توانسته است انعطافپذیری خود در زیر پا گذاشتن توافقات و بازتعریف ناگهانی قواعد بازی را به رخ بکشد؛ رویکردی که یادآور همان «استراتژی دیوانهوار» است که اسرائیل پس از هفتم اکتبر با شدت دنبال میکند. مذاکره با چنین طرفی، سرشار از ریسک و نااطمینانی است؛ چرا که مرز میان تهدید واقعی و جنگ روانی بهشدت مبهم و تشخیص آن تقریباً غیرممکن شده است.
در این وضعیت پرمخاطره، تهران بهخوبی آگاه است که تکرار خطاهای گذشته میتواند پیامدهای جبرانناپذیری به همراه داشته باشد؛ با این حال، جمهوری اسلامی خود را در برابر معمایی چندوجهی و محدودیتهای جدی میبیند. اگر رویکرد فعلی مبتنی بر خویشتنداری و تهدید به خروج از انپیتی ادامه پیدا کند، این ابزار تهدید بهتدریج تأثیرگذاری خود را از دست خواهد داد؛ از سوی دیگر، تداوم همین سیاست نیز در بلندمدت برای تهران هم کارایی و هم جاذبه راهبردی خود را از کف میدهد.
با این حال، این معادله پیچیده برای آمریکا نیز به هیچ وجه اطمینانبخش نیست. ایرانِ تحت فشار و در تنگنا، میتواند به بازیگری به مراتب خطرناکتر و غیرقابل پیشبینیتر تبدیل شود. همانگونه که تهدید نظامی واشنگتن، اضطراب و نگرانیهایی جدی در منطقه ایجاد میکند، تهدید تهران به «گریز هستهای» نیز به همان میزان برای آمریکا و متحدانش هراسآور و پرمخاطره است. بهویژه آنکه هنوز ابهامهای جدی درباره میزان موفقیت حملات هوایی آمریکا به تأسیسات هستهای ایران در ماه ژوئن پابرجاست و در چنین شرایطی، احتمال شعلهور شدن یک جنگ تمامعیار همچنان بالا باقی مانده است.
جنگ بیپایان؛ سناریوی مرگبار حمله نظامی و تلافیهای غیرقابل پیشبینی
در این میان، حملات هماهنگ آمریکا و اسرائیل به ایران در ماه ژوئن، پیامدهایی فراتر از عرصه نظامی به دنبال داشت و به شکلی چشمگیر موجب تقویت انسجام داخلی در ساختار جمهوری اسلامی شد. تهران این بار بیش از همیشه تلاش کرد کارزار تبلیغاتی خود را تشدید کند و با تلفیق مؤلفههای اسلامگرایی شیعی و ملیگرایی دیرینه ایرانی، جبههای واحد در برابر تهدید خارجی بسازد. بخش قابل توجهی از جامعه ایران حمله به خاک و مردم کشور را نه صرفاً حمله به نظام و روحانیت، بلکه تعرضی به هویت ملی و تمامیت ایران تلقی کردهاند؛ نگرشی که موجب میشود هرگونه حمله تازه با هدف تشدید فشار، عملاً به راهبردی کماثر و حتی نتیجه معکوس تبدیل شود.
در صورتی که مذاکرات هستهای میان آمریکا و ایران به دلیل پافشاری تهران بر حق غنیسازی با شکست مواجه شود؛ بنیامین نتانیاهو بیدرنگ تلاش خواهد کرد کاخ سفید را به سوی حملات نظامی گستردهتر سوق دهد. با توجه به تمایل آشکار ترامپ به استفاده از ابزار فشار و عدم مخالفت جدی او با اقدامهای غافلگیرانه، آغاز دور تازهای از درگیریها تقریباً اجتنابناپذیر به نظر میرسد. در چنین شرایطی، احتمال آن میرود که ایران بیش از گذشته به سمت تلاش برای تولید سلاح هستهای گام بردارد. حداقل، جمهوری اسلامی میتواند تهدید خود برای خروج از پیمان انپیتی را عملی سازد، سطح شفافیت برنامه هستهای خود را به شدت کاهش دهد و همزمان موج تازهای از حملات را علیه مواضع آمریکا و اسرائیل در منطقه ترتیب دهد.
تصور اینکه ایران بتواند همچون حمله برنامهریزیشده به پایگاه فرماندهی مرکزی آمریکا (سنتکام) در دوحه، دست به اقدامات تلافیجویانه مشابه بزند، اگرچه در نگاه اول جذاب به نظر میرسد اما در واقعیتی بسیار پرمخاطره و پرهزینه نهفته است. در همین حال، دل بستن به این باور که حملات نظامی آمریکا و اسرائیل قادر خواهد بود رفتار جمهوری اسلامی را اساساً تغییر دهد، سادهانگاری محض است. واقعیت آن است که پذیرش سناریوی حمله نظامی گسترده به ایران و کلید زدن پروژه تغییر نظام میتواند تبعاتی غیرقابلپیشبینی و غیرقابلقبول داشته باشد؛ پیامدهایی که نه تنها سراسر منطقه، بلکه معادلات جهانی را با موج تازهای از بیثباتی و ناامنی روبرو خواهد کرد.
برای این سلسله بحرانها تنها یک عنوان برازنده است: «یک جنگ بیپایان» دیگر؛ نبردی که هزینهاش جان بیشمار ایرانی، اسرائیلی و آمریکایی خواهد بود. هرچند هیچ آیندهای قطعی نیست، اما ابعاد خطرناک چنین سناریویی باید هر گونه وسوسه برای بازگشت به مسیر تنش و درگیری را خاموش کند. حقیقت آن است که تهران و واشنگتن، علی رغم همه اختلافات، منافع مشترکی در رسیدن به توافق دارند و باید در برابر فشارها و مطالبات متناقض اسرائیل برای تشدید خشونت و بحران مقاومت نشان دهند.
تجربه ثابت کرده است که موثرترین راه دستیابی به یک توافق مذاکرهشده است. اکنون که ترامپ بار دیگر سکان هدایت را به دست گرفته، فرصتی تاریخی پیش روی اوست تا اگر واقعاً داعیهدار صلح است، صداقت این ادعا را به محک تجربه بگذارد؛ ادعایی که هنوز به اثبات نیاز دارد.