کد خبر: ۴۳۶۵۲۵
تاریخ انتشار: ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۳:۵۲
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۱۱۰

آیا گاز پارس جنوبی می‌تواند آینده انرژی اروپا را نجات دهد؟

در میانه تحولات تازه تهران و واشنگتن، طرحی نو برای توافقی جامع در حال شکل‌گیری است؛ توافقی فراتر از برجام که بر محور انرژی، توسعه منطقه‌ای و گذار از تقابل به همکاری استوار است. کریدور صلح گازی با اتصال ایران، عراق و سوریه به اروپا، می‌تواند نقش ایران را در نظم نوین انرژی تقویت کند، به ثبات خاورمیانه یاری رساند و جایگزینی برای گاز روسیه فراهم آورد؛ مسیری که صلح را از دل دیپلماسی انرژی ممکن می‌سازد.

در میانه تحولات تازه تهران و واشنگتن، طرحی نو برای توافقی جامع در حال شکل‌گیری است؛ توافقی فراتر از برجام که بر محور انرژی، توسعه منطقه‌ای و گذار از تقابل به همکاری استوار است. کریدور صلح گازی با اتصال ایران، عراق و سوریه به اروپا، می‌تواند نقش ایران را در نظم نوین انرژی تقویت کند، به ثبات خاورمیانه یاری رساند و جایگزینی برای گاز روسیه فراهم آورد؛ مسیری که صلح را از دل دیپلماسی انرژی ممکن می‌سازد.

آیا گاز پارس جنوبی می‌تواند آینده انرژی اروپا را نجات دهد؟- لوی الخطیب کارشناس برجسته حوزه انرژی و وزیر سابق برق دولت عراق

به نقل از اندیشکده شورای آتلانتیک، در خاورمیانه‌ای که سال‌ها زیر سایه جنگ‌های نیابتی، تحریم‌های شدید و شکاف‌های فرقه‌ای شکل گرفته بود، نسیم آرامی از تحول وزیدن گرفته است. فصلی تازه در روابط تهران و واشنگتن در حال گشوده شدن است؛ فصلی که محور آن ازسرگیری گفت‌و‌گو‌های هسته‌ای خواهد بود. با این حال، افق پیش رو فراتر از سانتریفیوژ‌ها و انبار‌های اورانیوم ترسیم می‌شود: چشم‌اندازی نو که بر پایه همکاری جهانی در عرصه انرژی بنا نهاده خواهد شد.

چشم‌انداز توافقی جامع با محوریت انرژی و توسعه منطقه‌ای
با آغاز مذاکرات تاریخی میان دولت تهران و دولت دونالد ترامپ، چشم‌انداز دستیابی به توافقی نو می‌تواند به نقطه‌عطفی تعیین‌کننده بدل شود؛ توافقی که نه صرفاً بازآفرینی برجام، بلکه چارچوبی فراگیرتر را در بر می‌گیرد: تعهدات هسته‌ای، کاهش تنش‌های منطقه‌ای و توسعه همکاری‌های انرژی. چنین چارچوبی می‌تواند قطب‌نمای گفت‌و‌گو‌ها را از تمرکز صرف بر غنی‌سازی اورانیوم و کنترل تسلیحات فراتر ببرد و مسیر جدیدی بر مبنای تجارت، توسعه زیرساخت‌ها و همگرایی منطقه‌ای ترسیم کند.

اگر این طرح با دقت استراتژیک، شفافیت عملیاتی و حکمرانی فراگیر به اجرا درآید، ایجاد یک «کریدور گازی» منطقه‌ای می‌تواند ژئوپلیتیک ازهم‌گسیخته خاورمیانه را به نظمی نوین بر پایه منافع متقابل دگرگون کند. در قلب این فرصت، میدان گازی «پارس جنوبی» قرار دارد. این میدان در مرز آبی مشترک با قطر واقع شده و در سوی دیگر با نام «گنبد شمالی» شناخته می‌شود؛ منبعی که حدود ۱۴ هزار میلیارد مترمکعب گاز طبیعی و ۱۸ میلیارد بشکه میعانات گازی را در خود جای داده است. (حجمی معادل بیش از ۴۰ درصد از ذخایر اثبات‌شده گاز ایران و نزدیک به ۸ درصد از ذخایر گاز جهان)

با وجود برخورداری از چنین منبع عظیمی، میدان گازی پارس جنوبی همچنان به‌طور چشمگیری زیر ظرفیت واقعی خود بهره‌برداری می‌شود که این محصول سال‌ها تحریم‌های بین‌المللی، کمبود سرمایه‌گذاری و فرسودگی زیرساخت‌ها می‌باشد. اگرچه تهران در مارس ۲۰۲۵ طرحی هفت‌میلیارددلاری برای حفظ فشار در این میدان کهنسال به اجرا گذاشت، اما مقیاس عظیم پارس جنوبی فراتر از این تلاش‌هاست و برای شکوفایی به مشارکت‌های بین‌المللی، فناوری‌های پیشرفته و دسترسی گسترده به بازار‌های جهانی نیاز دارد. دقیقاً در همین نقطه است که دیپلماسی و انرژی به‌طور تنگاتنگ به یکدیگر گره می‌خورند.

آیا کریدور صلح گازی می‌تواند موتور اقتصاد ایران را از نو به حرکت درآورد؟
در چارچوب این نقشه راه، تهران متعهد می‌شود کل برنامه هسته‌ای خود را تحت نظارت فراگیر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی قرار دهد، حمایت از نیرو‌های مقاومت را به‌طور ملموسی کاهش دهد و صنعت گاز طبیعی خود را به روی سرمایه‌گذاران خارجی بگشاید. در مقابل، جمهوری اسلامی به حدود ۱۲۰ میلیارد دلار از دارایی‌های بلوکه‌شده خود دست می‌یابد، موتور اقتصادش را از نو به حرکت درمی‌آورد و صادرات گاز به همسایگان و اروپا را در مقیاسی بی‌سابقه آغاز می‌کند. در قلب این طرح، «کریدور صلح گازی» قرار دارد؛ گذرگاهی که میدان پارس جنوبی را از طریق عراق و سوریه به کرانه‌های مدیترانه متصل می‌کند و شاخه‌هایی به سمت ترکیه و شبکه انرژی اروپا می‌گشاید.

از سوی دیگر، فرصتی کم‌سابقه پیش روی تهران گشوده شده است؛ کشوری که با برخورداری از ۳۳.۸ هزار میلیارد مترمکعب ذخایر اثبات‌شده گاز طبیعی، سال‌ها به حاشیه اقتصاد جهانی انرژی رانده شده بود. بخش داخلی انرژی ایران همچنان با ناکارآمدی مزمن، خاموشی‌های دوره‌ای و وابستگی سنگین به یارانه‌های پرهزینه دست‌وپنجه نرم می‌کند. زمستان ۲۰۲۳ – ۲۰۲۴ این شکاف را به‌روشنی نمایان ساخت: در حالی که تقاضای اوج به بیش از ۸۰۰ میلیون مترمکعب در روز رسید، عرضه تنها حدود ۷۰۰ میلیون مترمکعب بود؛ کمبودی که به خاموشی‌های گسترده و توقف تولید در صنایع انجامید. توسعه گسترده پارس جنوبی با اتکا به سرمایه‌گذاری خارجی و فناوری‌های نوین می‌تواند این تنگنای مزمن را برطرف کند، تعادل عرضه و تقاضای داخلی را احیا کند، مازاد تولید را به صادرات اختصاص دهد و بار سنگین یارانه‌های انرژی را به‌طور محسوسی کاهش دهد.

آیا خط لوله دوستی می‌تواند نظم انرژی خاورمیانه را بازآفرینی کند؟
یک چرخش راهبردی از سنگر نظامی‌گری به میدان‌های بازار، فرصتی کم‌نظیر پیش روی تهران قرار می‌دهد تا زیرساخت‌های فرسوده انرژی خود را نوسازی کند، به شاهراه‌های تجارت جهانی بازگردد و چهره‌ای تازه از خود در عرصه بین‌الملل ترسیم نماید. گذار موفق از انزوا به ادغام می‌تواند در‌های اقتصاد ایران را به روی سرمایه‌گذاران آمریکایی و اعضای شورای همکاری خلیج فارس بگشاید، دامنه مبادلات منطقه‌ای را توسعه دهد و انگیزه‌های اقتصادی برای ماجراجویی‌های نظامی را به حداقل برساند.

این مسیر، بازآفرینی نوین «خط لوله دوستی» است؛ ابتکاری که نخستین‌بار در سال ۲۰۱۱ برای اتصال ایران، عراق و سوریه پیشنهاد شد، اما زیر بار جنگ داخلی، تحریم‌های اقتصادی و کارشکنی‌های سیاسی از حرکت بازایستاد. امروز، در حالی که منطقه تشنه ثبات است و بازار‌های جهانی در جست‌وجوی جایگزینی برای گاز روسیه هستند، منطق ژئوپلیتیک این طرح بیش از هر زمان دیگری نیرومند به نظر می‌رسد. احیای بازطراحی‌شده این کریدور صلح، نه‌تنها طنابی حیاتی برای اقتصاد‌های درگیر بازسازی خواهد بود، بلکه پلی نو میان قدرت‌های دیرپایِ رقیب در منطقه بنا می‌کند.

از منظر اقتصادی، درآمد ناشی از ترانزیت و سرمایه‌گذاری‌های زیرساختی همراه این پروژه می‌تواند سالانه میلیارد‌ها دلار به شریان اقتصاد کشورهایی، چون عراق و سوریه سرازیر کند و به نیرویی تثبیت‌کننده در روند بازسازی آنها بدل شود. این کریدور برای غرب نیز مزایای آشکاری به همراه دارد: برای واشنگتن، حمایت از چنین ابتکاری می‌تواند جایگاه رهبری ایالات متحده را در منطقه‌ای که نفوذش رو به افول گذاشته، احیا کند. اگر طراحی، تأمین مالی و بهره‌برداری از خط لوله به دست شرکت‌های آمریکایی و متحدان آنها سپرده شود، دستاورد‌های بلندمدت قابل‌توجهی از محل تعرفه‌های ترانزیتی، قرارداد‌های خدماتی و سهام پروژه به دست خواهد آمد و منافع اقتصادی آمریکا مستقیماً با آینده انرژی خاورمیانه گره خواهد خورد.

کریدور صلح در برابر نورد استریم: آغاز رقابت بزرگ بر سر آینده گاز اروپا
با بهره‌برداری کامل از «کریدور صلح گازی»، سالانه تا یک میلیارد مترمکعب گاز طبیعی وارد بازار‌های جهانی خواهد شد؛ رقمی معادل تقریباً یک‌پنجم نیاز وارداتی فعلی اروپا. این ظرفیت نه‌تنها توان رقابت با مسیرهایی، چون «نورد استریم» را دارد، بلکه می‌تواند به‌طور چشمگیری تنوع و تاب‌آوری انرژی اروپا را افزایش دهد. در دوران اوج وابستگی، گاز روسیه بیش از ۴۰ درصد از واردات انرژی اتحادیه اروپا را تأمین می‌کرد، اما تحریم‌ها و اختلال‌های عرضه، این قاره را در برابر کمبود و جهش‌های قیمتی آسیب‌پذیر ساخته است. دسترسی به گاز خاورمیانه به‌ویژه از منابع عظیم میدان پارس جنوبی، نه‌تنها می‌تواند به تثبیت قیمت‌ها و کاهش وابستگی اروپا به مسکو کمک کند، بلکه فرآیند جایگزینی گاز با زغال‌سنگ و نفت را نیز در راستای اهداف اقلیمی اتحادیه سرعت خواهد بخشید.

گسترش صادرات گاز پارس جنوبی با اهداف «توافق سبز اروپا» و برنامه جهانی کربن صفر همسو است و از طریق جایگزینی گاز طبیعی به جای زغال‌سنگ در تولید برق در اروپا، آسیا و آفریقا می‌تواند سالانه بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ میلیون تُن از میزان انتشار دی‌اکسید کربن بکاهد. گاز طبیعی، در هر واحد انرژی تولیدشده، حدود ۵۰ تا ۶۰ درصد دی‌اکسید کربن کمتری نسبت به زغال‌سنگ به جو وارد می‌کند؛ مزیتی که این سوخت را به ابزاری مؤثر برای گذار انرژی و تثبیت قیمت برق در بازار‌های جهانی تبدیل می‌کند.

جنگ اوکراین و بحران انرژیِ پس از آن، شکنندگی ناشی از اتکای بیش‌ازحد به یک تأمین‌کننده مسلط را به‌وضوح آشکار کرد. در این میان، انتقال گاز پارس جنوبی از طریق شبکه‌ای نوین از خطوط لوله منطقه‌ای، گزینه‌ای مطمئن پیش روی بازار‌های جهانی قرار می‌دهد؛ به‌ویژه در شرایطی که پیش‌بینی‌ها حکایت از تداوم تقاضای بالای اروپا برای گاز تا دهه ۲۰۳۰ دارد. با پیوستن به این ابتکار خاورمیانه‌ای، اتحادیه اروپا می‌تواند قرارداد‌های بلندمدت تأمین انرژی منعقد کند و برای کشورهایی، چون لهستان و آلمان، جایگزینی پاک‌تر به جای زغال‌سنگ فراهم آورد؛ اقدامی که به تقویت راهبرد کربن‌زدایی قاره کمک شایانی خواهد کرد.

در گزارش «چشم‌انداز جهانی گاز ۲۰۵۰» که توسط مجمع کشور‌های صادرکننده گاز (GECF) در مارس ۲۰۲۴ منتشر شد، پیش‌بینی شده است که تقاضای جهانی گاز تا میانه قرن نزدیک به ۳۴ درصد رشد کند. در این میان، اروپا، قاره‌ای که تقریباً ۹۰ درصد از نیاز انرژی خود را از راه واردات تأمین می‌کند ـ در دورانی که ژئوپلیتیک انرژی بار دیگر به کانون توجه بازگشته، بیش از هر زمان دیگری به تنوع‌بخشی و امنیت بیشتر در تأمین انرژی نیازمند است.

با این حال، مسیر پیشِ رو خالی از تهدید نیست: بعید به نظر می‌رسد مسکو با گشاده‌رویی خط لوله‌ای را بپذیرد که مهم‌ترین بازار صادراتی‌اش را با رقیبی جدی روبه‌رو می‌کند. احتمال دارد کرملین برای تضعیف این پروژه، روابط خود با تهران را تقویت کند یا در مسیر‌های عبور خط لوله بی‌ثباتی ایجاد نماید. در نقطه مقابل، پیشبرد این توافق می‌تواند روسیه را تحت فشار دیپلماتیک مضاعف قرار دهد و اهرمی تازه در مذاکرات مربوط به اوکراین و امنیت گسترده‌تر اروپا در اختیار واشنگتن و متحدانش بگذارد.

آیا ترکیه و ایران با همکاری انرژی‌محور، معادلات منطقه را متحول خواهند کرد؟
ترکیه که هم‌اکنون به‌عنوان یکی از شاهراه‌های کلیدی در نقشه انرژی جهانی نقش‌آفرینی می‌کند، با میزبانی بخشی از شریان اصلی این کریدور گازی، می‌تواند سرمایه ژئوپلیتیکی خود را به‌طور چشمگیری افزایش دهد. چنین جایگاهی، قدرت چانه‌زنی آنکارا را در برابر بروکسل و واشنگتن، به‌ویژه در پرونده‌های حساسی، چون گسترش ناتو و ترتیبات امنیتی منطقه تقویت خواهد کرد. علاوه بر این، ترکیه با تعمیق پیوند‌های اقتصادی خود با عراق و ایران، جایگاه استراتژیکش را در دورانی که رقابت‌های چندقطبی در خاورمیانه شدت گرفته، بیش از پیش تحکیم می‌بخشد.

«کریدور صلح گازی» می‌تواند نقشی تثبیت‌کننده برای سوریه و لبنان ایفا کند؛ هم در عرصه اقتصاد و هم در حوزه امنیت، آن هم تحت ضمانت مشترک ایالات متحده و ایران که همکاری‌شان بر پایه سرمایه‌گذاری در این طرح استوار خواهد بود. توسعه خط لوله و عواید ناشی از ترانزیت، روند بازسازی سوریه را شتاب می‌بخشد و این کشور را به‌تدریج از یک میدان نبرد فرسایشی به پلی ارتباطی در منطقه تبدیل می‌کند. در همین حال، عراق با توجه به جایگاه جغرافیایی مرکزی و مناسبات ویژه‌اش با هر دو سوی تهران و غرب، می‌تواند با اتکا به این پروژه، مسیر تبدیل‌شدن به یک کریدور اصلی انرژی در خاورمیانه را به‌مراتب سریع‌تر طی کند.

شورای همکاری خلیج فارس نیز سهم خود را از این ابتکار خواهد برد. سرمایه‌گذاری مشترک در توسعه گاز ایران به اعضای این شورا امکان می‌دهد سبد صادراتی و مسیر‌های انتقال خود را متنوع کنند و آسیب‌پذیری‌شان را در برابر نوسان‌های بازار نفت کاهش دهند. از منظر اقتصادی، چنین همکاری‌ای وابستگی متقابل را تقویت می‌کند و از منظر سیاسی می‌تواند از شعاع رقابت‌های دیرینه در منطقه بکاهد. دستاورد‌های سیاسی این پروژه برای بازیگرانی همچون ترکیه و قطر، چیزی کمتر از منافع تجاری آن نخواهد بود. در سطح منطقه‌ای، این ابتکار به همگرایی و ادغام اقتصادی خاورمیانه جان تازه‌ای می‌بخشد و در عرصه بین‌المللی، اروپا را به جایگزینی واقعی برای گاز روسیه مجهز می‌کند و سپر امنیت انرژی قاره را مستحکم‌تر می‌سازد.

پیامد‌های منطقه‌ای این تغییر، چشمگیر خواهد بود. تنش‌ها در یمن فروکش خواهد کرد و امنیت تنگه راهبردی باب‌المندب تقویت می‌شود. اردن و لبنان نیز با دسترسی به انرژی ارزان‌تر خواهند توانست فشار‌های اقتصادی خود را مهار کرده و برنامه‌های توسعه‌ای خود را به پیش ببرند. آینده، نه در احیای دکترین‌های شکست‌خورده مهار و تقابل، بلکه در پذیرش دکترین واقع‌گرایانه صلح و تجارت نهفته است. در این چارچوب، انرژی دیگر صرفاً یک کالا نیست؛ بلکه به ابزاری دیپلماتیک، لنگری ژئوپلیتیک و بستری برای همکاری‌های پایدار تبدیل می‌شود.

به‌جای خطوط سنگر و ناو‌های جنگی، می‌توان خاورمیانه را با شبکه‌ای از خطوط لوله و مسیر‌های تجاری درهم تنید. به‌جای صدور بی‌ثباتی، می‌توان انرژی و فرصت صادر کرد؛ و به‌جای چرخه بی‌پایان رویارویی، قدرت‌های منطقه‌ای با میانجی‌گری ایالات متحده و هم‌سویی با منافع اروپا می‌توانند عصری نوین بنا نهند؛ عصری که در آن شکوفایی مشترک زیربنای صلحی پایدار خواهد شد.

گفت‌و‌گو‌های انرژی، هرچند در نگاه نخست نامتعارف به نظر برسند، بازتابی از همان دیپلماسی معامله‌محوری هستند که ستون فقرات سیاست خارجی دولت ترامپ را شکل می‌داد؛ رویکردی مبتنی بر دستاورد‌های اقتصادی ملموس و کاهش هزینه انرژی برای مصرف‌کنندگان آمریکایی. اگرچه دیپلماسی انرژی مخاطرات خاص خود را دارد، ظرفیت اثرگذاری پایدار آن در ابعاد اقتصادی، راهبردی و دیپلماتیک چشمگیر و انکارناپذیر است. همگرایی نیاز‌های انرژی، دگرگونی‌های ژئوپلیتیک و فرصت‌های راهبردی، این مسیر را نه‌فقط ممکن، بلکه گریزناپذیر ساخته‌اند. اکنون، بیش از هر زمان، به رهبری‌ای جسور، راهبردی و آینده‌نگر نیاز داریم؛ رهبری‌ای که دریابد شاید شاهراه صلح از دل یک خط لوله بگذرد.